متن عاشقانه
خسته ام خسته ای خسته
در حسرت ديدار تو آواره ترينم هر چند كه تا منزل تو فاصله اي نيست چه بگويم از دست عزيزان گله اي نيست گر هم گله اي هست دگر حوصله اي نيست اگر روزي تو را كردم فراموش بدان شمع وجودم گشته خاموش عاشقم عاشق رويت گر نمي داني بدان سوختم در آرزويت گر نمي داني بدان نوشتم نامه اي با خوش گندم فراموشم نكن با حرف مردم گل سرخ و سفيد و ارغواني فراموشم نكن تا مي تواني حاصل عمرم سه سخن بيش نيست خام بودم پخته شدم سوختم شب جدايي سحر ندارد دل عاشق من خبر ندارد سر كوچه هوادار توام من در اين كوچه گرفتار توام من اگر روزي هزار بارت ببينم هنوز مشتاق ديدار توام من برو بلبل از اون كوچه گذر كن بزن چه چه عزيزم را خبر كن اگر پرسيد كه دلبر در چه حاله بگو در كوچه چشم انتظاره روي گلاي نرگس با يك مداد قرمز هزار دفه نوشتم زندگي بي تو هرگز اگر مردم دستانم را باز بگذاريد تا همه بدانند تمام عمر منتظر كسي بودم اگر مردم چشمانم را باز بگذاريد تا همه بدانند كه چشم انتظار كسي بودم اگر مردم يخي روي قبرم بگذاريد تا تمام عمر برايم گريه كند درميان كوير خشك رقص باران ميكنم در ميان امواج خون آرزوي مردن مي كنم چون غروب خيلي قشنگه تو خودت خود غروبي چي بگم قحطي واژست هر چي هستي خيلي خوبي گر از يادم رود عالم تو از يادم نخواهي رفت به شرط آنكه گاهي تو هم از من كني يادي خدايا عاشقان را با هم آشنا نكن گر هم آشنا مي كني از هم جدا نكن تورا چون رنگ گل ها دوست دارم تو را چون خواب دريا دوست دارم به حقّ خواجه ي عالم وجودت بي بلا باشد سر و دستت علي گيرد نگهدارت خدا باشد
Power By:
LoxBlog.Com |